- غریو کردن
- بانگ و فریاد برآوردن
معنی غریو کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- غریو کردن
- بانگ و فریاد بر آوردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
غرق کردن
لباس نیکو پوشیدن و زینت کردن برای رفتن به جایی: باز کجا غرو کردی ک
کندن پر مرغ یا افکندن آن درآب گرم
آرزو بردن آرزو داشتن
پریشان کردن
فرو بردن در آب و غرق کردن
گم کردن، مفقود کردن، از دست دادن، نابود کردن
تقسیم کردن اموال بدهکار ورشکسته به وسیلۀ طلبکاران میان خود
مضایقه کردن از دادن چیزی به کسی، خودداری از کمک کردن به کسی، دریغ داشتن
ریستن ریدن پلیدی کردن دفع کردن فضولات
گم کردن، از دست دادن
الک کردن غربال زدن بیختن، تفحص و جستجوی بسیار کردن کنجکاوی کردن
به غربت رفتن جلای وطن کردن
سفر کردن مسافر شدن، بیگانگی کردن عدم آشنایی نمودن، ترسیدن طفل از شخصی ناشناس وحشت کردن
تکبر داشتن نخوت داشتن
غایب شدن، نا پدید شدن
در آب فرو بردن غرق کردن
گلوی حیوانی را بریدن ذبح کردن: مرغ را غرغر کرد. زیر لب از روی خشم و ناراختی سخن گفتن غر زدن: زود برگشت آن جعل از بوستان رفت و غرغر کرد پیش دوستان. (بهار)
گنده کردن کلفت کردن، ستبر کردن (شیر و مانند آن)، درشت کردن خشن ساختن، سنگین و ناگوار کردن
نفرین کردن لعنت کردن: زه ای کسائی احسنت گوی و چونین گوی بسفلگان بر فریه کن و فراوان کن. نفرین کردن لعنت کردن: همی کرد بر رهنمایش فریه چوره را رها کرد و آمد به دیه
ستردن پشم و موی و مانند آن
منجمد نمودن
گریستن اشک ریختن: گیتی برو چو خون سیاوش گریه کرد خون سیاوشان زد و چشمش روان برفت. (بدایع سعدی)
ریخت ساختن ساختن صورتهای مورد نظر نمایشنامه نویس بر روی چهره های هنرپیشگان مانند ریش گذاشتن ایجاد چین و چروک و یا آثار جراحت
بیمار کردن
قوت بکار بردن زور دادن: (آب هر چه بیشتر نیرو کند بند و رغ سست و بوده بفکند) (رودکی. نف. ج 1078: 3)
سفر کردن، بیگانگی کردن، ترسیدن طفل از شخص ناشناس
امضا کردن پشت سفته یا سند که به امضای دیگری است برای ضمانت پرداخت آن، پشت نویسی
Crave, Wish, Yearn